آشنایی من با این فیلم از اونجا شروع شد که یه توییت به نمرات فیلم Burning توی جشنواره کن اشاره کرده بود. بعد از اون هم ح. خواسته بود که فیلم غیرهالیوودی(یا آسیای شرقی) بهش معرفی کنم. ازش شات گرفتم، مدتی بعد توی لیستم واردش کردم و نهایتا با م. دیدیم اون رو. فیلم اقتباسی از یکی از داستانهای موراکامی به اسم Barn Burningه.
برنینگ بیشتر بهانهای بود برای فک کردن به هانگر بزرگ و کوچیک. پیشنویس مطلب رو نگه داشتم تا توی باشگاه بیشتر بهش فکر کنم و بعد ازش بنویسم. Hae-mi میگفت که Great Hunger و Little Hunger وجود داره. گرسنگی کوچیک تلاش برای یافتن غذا و سیر کردن شکمه، در حالی که گرسنگی بزرگ که در جستجوی معناس. به حرفهای پ. فکر میکنم و به اینکه میگفت حتی توی این دنیای بدون معنی، باید به دنبال معنایی برای زندگی خودت باشی. نه اینکه غذا و مادیات بد باشن، اما انگار یه چیزی بزرگتر از شاد بودن و ناراحت بودن وجود داره. انگار "زندگی چیزی بیشتر از خوشحال بودنه". از دور نگاهکردن به آدمها و شنیدن و دیدنشون رو دوست دارم. از طرفی تفاوت دغدغههاشون با هم، تفاوت جنس رویاهاشون و تفاوت چیزهایی که از زندگی میخوان دیدنیه، از طرفی هم میتونه کمک کنه به انتخاب مسیرها و راههای خود آدم.
مجموعهای از چیزها باید کنار هم باشن تا یه جایی و یه نقطهای به آدم کمک کنن تصمیم درستی بگیره. به خودم فکر میکنم و دغدغههام رو میسنجم. آیا چیزهای درستیان؟ آیا برای حلشون مسیر درستی رو میرم؟ یا اصلا تلاشی میکنم؟
نگرش تلخِ Hae-mi به نیستی هم یکی دیگه از مواردی بود که توی فیلم پنهون شده بود. این رو بعد از اومدنش از آفریقا و صحبتهاش درباره مرگ و تشبیهش به غروب آفتاب و تموم شدنش میشد فهمید. انگار حتی لذتبخشترین چیزهایی هم که اطرافمون داریم هم نهایتا برامون نمیمونن و از دست میرن. توی دوره دبیرستان، هر روزی رو که توی سررسید میخواستم شروع کنم بالای صفحهاش یه چیزی مینوشتم. یکیش این بود که "آدم از هر سمتی که به دیوار تکیه بده، از همون سمت زمین میخوره". شاید تمام و کمال باهاش موافق نباشم(کما اینکه با کوتاهجملاتِ تزیینی مخالفم)، اما تا حدی میتونم به اون داستانِ نیستی ربطش بدم و سعی کنم زیر لذت دوش آبگرم رو جدی نگیرم. :))
درباره این سایت