"هرروز صبح، مدت زیادی وقت میگذارن که صبحونه درست کنن،شمع روشن کنن و سر فرصت گپ بزنن و چای و قهوه بنوشن. یکشنبهها، بعد از صبحانه یه آلبوم انتخاب میکنن و در حال گوشدادن بدون حرفزدن هرکدومشون توی دفترخاطرات خودش یادداشت مینویسه.
تنها چیزی که این رسمشون رو جابهجا میکنه، اینه که یکشنبهها با هم رفته باشن هایک. حتی وقتی کوکو نیست هم این رسم رو با اسکایپ یکشنبهصبح زنده نگه میدارن.
بلیتهای کنسرت دیشبشون رو بهدقت قیچی کردن و چسبوندن توی دفتر خاطراتسون. کریس معمولا با خودکار آبی مینویسه و کوکو معمولا با نارنجی.
چیزی که برای من دینامیک رابطهشون رو ایدهآل میکنه اینه که برخلاف آنچه که ممکنه برداشت شه، رومانتیک» و پروانهای» و صورتی» نیستن. شبیه بهترین دوستهای همان. نیمی از سال از هم دوراَن، وقتی نیستن هم 24/7 با هم زندگی نمیکنن و اغلب هرکی تو خونه خودشه.
بیشتر از اینکه براشون مهم باشه چهقدر با هم وقت میگذرونن، براشون مهمه که وقتی که با هم میگذرونن کیفیت داشتهباشه. ممکنه تو روزهایی که از خونه کار میکنن تو سکوت کنار هم پای لپتاپ بشینن چند ساعت، ولی در کل هیچوقت نمیبینم که با هم باشن ولی یه کاری رو با هم انجام ندن.
و در پایان. این یه دینامیکِ یادگرفتهشدهست.
رومانتیکبازیهای پروانهای و حماقتهای جوانی رو قبلا انجام دادهان، با آدمهای دیگه. موقعی هم رو پیدا کردن که بالغ و واقعی و بدونِ ادا بودهان و وقت داشتن خودشون باشن، بدونِ ومِ فداکاری و بدونِ ومِ ملاحظه."
به نظرم بچهنداشتنشون و رها و آزاد بودنشون عامل اصلی این وضعیتیه که میبینم. ]البته آدم دوست داره مشاهداتش رو به زور همراستا کنه با باورهایی که آلردی داره ولی[ خودتون رو توی رابطه و بیخودی درگیر رابطه جدی نکنید.
درباره این سایت