نیم‌‌چه‌اسپویلرآلرت! :))

به پیشنهاد ن.

این اپیزود رو توی مسیر شنیدم و دوست داشتم به‌ش فیدبک بدم. اما جملات‌م بیشتر از یه فیدبک ساده شد و تصمیم گرفتم بیشتر ازش بنویسم. دوست‌ش داشتم. متن زیر ممکن‌ه حاوی بخش‌هایی از پادکست و یا تاثیراتی به دلیل شنیدن اون باشه، اگر فکر می‌کنید باهاش مشکل دارید بهتره اول به سراغ پادکست برین. ضمن این‌که باید اشاره کنم همون‌طور که علی بندری توضیح می‌ده، این پادکست جای کتاب رو نمی‌گیره و بیشتر دعوتی‌ه به کتاب‌خوندن.

 

- چه‌طور خوب زندگی‌کردن.

این اولین عبارتی‌ه که به‌م چشمک می‌زنه. توی سرما دست‌هام رو از جیب‌م بیرون می‌آرم تا یادداشت‌ش کنم. فکر می‌کنم همه‌مون دوست داریم خوب زندگی کنیم اما نمی‌دونیم چه‌طور.

یک بخشی که توی کتاب/پادکست به‌ش اشاره  می‌شه و من هم حس می‌کنم به خوب زندگی‌کردن ربط داره این‌ه که جامعه چنین باوری رو در ما ایجاد کرده که " هرکس خودی واقعی و علاقه‌ای خاص دارد، که باید آن را بیابد و به آن برسد". دانش‌مون نسبت به بقیه فیلدها سطحی‌ه و چون توی حوزه‌ای که هستیم عمیق شدیم، باور داریم که بقیه حوزه‌ها سختی ندارن و فقط این بخش این‌جوری‌ه. همین باعث می‌شه حس کنیم علاقه‌مون رو پیدا نکردیم و توی فیلد حقیقی زندگی‌مون قدم نذاشتیم. شاید بعدا بیشتر از این مورد گفتم.

مورد دیگه که بخشی از تمرکز پادکست رو با خودش داره، اشاره به کنترل‌شدن ذهن توسط دیسراپشن‌هاس. توی قرنی که داریم زندگی می‌کنیم موارد زیادی وجود دارن که به‌مون اجازه ندن متمرکز بشیم، عمیق بشیم یا خودمون رو کند و کاو کنیم. شخصیت درست مثل ماهیچه نیاز به کار کردن و ورزش دادن داره تا رشد کنه و به شکل خود‌به‌خود بهبود پیدا نمی‌کنه. ابزارهای زیادی هستن که ذهن ما رو منحرف کنن و ما رو از کُشتی‌گرفتن با دنیای درون‌مون باز دارن.

-  فهم چرایی‌ها.

مروینجیان توی سه‌گانه ماتریکس تاکید زیادی بر فهم چرایی‌ها داره. پادکست اشاره می‌کنه که شلوغی بیش از حد زندگی باعث می‌شه ما سعی کنیم همه چیز رو در معادله قرار بدیم و با ساده‌سازی اون به دنبال بهترکردن موقعیت اجتماعی‌مون باشیم. دیگه برامون علاقه‌های از پیش کاشته‌شده مهم نیست، به مسائل عمیق‌تر توجهی نداریم، تصور نمی‌کنیم که ممکن‌ه مسیرهایی که در اون‌ها قدم می‌ذاریم تحت تاثیر جو و جامعه باشن نه به علت خودمون و شناختی که شخصیت و رفتارمون داریم. دلیل؟ چون به اندازه کافی توی خودمون تفحص نکردیم و خودمون رو نمی‌شناسیم(چرخه معیوب).

- رنج، غم، مصیبت و کاربرد آن‌ها.

غمِ بزرگ را به کار بزرگ(سرمایه) تبدیل کردن.

این عبارت رو قبلا از س. شنیده بودم. خودم هم توی برهه‌ای از زندگی این رو به کار گرفتم. این بخش از کتاب احتمالا یکی از موارد مورد علاقه‌ام خواهد بود و بیشتر ازش خواهم خوند. چیزی که توی این قسمت جدید بود، شنیدن از توران میرهادی و مطالعه اندکی راجع به‌ش بود. اگرچه هنوز مستندش پخش نشده که بخوام ببینم‌ش، اما توی لیست قرار دادم تا بعدا بیشتر باهاش آشنا بشم(هرچند که حس می‌کنم ممکن‌ه خطای بزرگ‌کردنِ بیش از حد آدم‌ها پس از مرگ پریبان بقیه رو هم گرفته باشه).

- آدمِ یک‌ودو، شیفت‌پیدا‌کردنِ جامعه به سمتِ آدمِ۲.

من از کتگورایز کردن و دسته‌بندی مطلق آدم‌ها خوشم نمی‌آد. تصورم این‌‌ه که نباید سیاه‌و‌سفید دید و آدم‌ها non-binaryان. تصورم این‌ه که ممکن‌ه که در انتقال محتوا اشتباهی پیش اومده باشه یا این‌که من برداشت غلطی داشته‌ام که امیدوارم با خوندنِ خودِ کتاب به‌تر بشه. اما به وضوح می‌شه رشدِ توجه به منیّت رو دید. از جاج‌کردنِ عظیم و بی‎مورد آدم‌ها، از سنجیدنِ همه با محوریتِ خود توی توییتر، از پپسی‌های اضافه بازکردنِ آدم‌ها برای خودشون و پر شدن کانال‌های تلگرامی از "You are the One"ها و پیام‌هایی با این مضمون می‌شه متوجه وضعیت شد. من خودم به فردگرایی و تکیه بر فرد توجه زیادی دارم و اون رو کار غلطی نمی‌دونم، اما این برام متفاوت از قراردادنِ فردگرایی در برابر اخلاقیات‌ه. اخلاقیات اگرچه گاهی منعطف‌ان و نمی‌شه براشون قانونِ strictی گذاشت، اما نباید زیر پا گذاشته بشن و فدای بقیه چیزها بشن.

- روراست بودن، پذیرفتن نقص‌ها و ناتوانی‌ها.

]بدونِ شرح[

- تنوع در رژیم مصرف محتوا و بلینکیست.

آخرین عبارات پادکست و معرفی یک وب‌سایت که به بوکمارک‌هام اضافه کردم آخرین مواردی بودن که توی پادکست دیدم و توجه‌م رو جلب کرد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها